دوشنبه, ۱۸ مرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۲۲ ق.ظ
عبادت عارف بزرگ
دیگه سحر شده بود. حسابی نگران شده بودم. سریع پله های پشت بام رو بالا رفتم. از اول شب، برای عبادت رفته بود اون جا؛ کنار گنبد.
در پشت بام رو که باز کردم بوران برف و سرما زد داخل راه رو. هوا حسابی سرد بود. پالتوم رو به خودم پیچیدم و رفتم بالای پشت بام. شیخ حسن علی نخودکی هنوز اون جا بود، در حال رکوع، زیر سطحی از برف که پشتش رو پوشونده بود.
برگرفته از:
«دو رکعت قصه» ؛ رسول نقی ئی؛ صفحه 99
«دو رکعت قصه» ؛ رسول نقی ئی؛ صفحه 99
جهت تعجیل در فرج:
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و العن اعدائهم
۹۵/۰۵/۱۸