نماز، معراج مومن

الصلاة معراج المؤمن

نماز، معراج مومن

الصلاة معراج المؤمن

نماز، معراج مومن
الصلاة معــــــــــــــــــــــــــــــــــراج المؤمن

آیت الله سید علی قاضی(ره): اگر نمـــــاز را تحفظ کردید، همه چیزتان محفـوظ می ماند.
+++
دعای خیــر خادم پایگـاه را به دنبال خواهـــد داشت، هرگونه کپی برداری از مطالب ایــن پایگاه.
Telegram ID: @
دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان
پیوندهای روزانه
آخرین نظرات
  • ۱۵ بهمن ۰۰، ۱۸:۴۵ - حلما
    عالی
  • ۳۰ خرداد ۹۵، ۲۳:۰۷ - (^_^)hafez (^_^)
    لایک

۵ مطلب با موضوع «نماز و دفاع مقدس» ثبت شده است


بی سیم، خبر محاصره شدن تعدادی از رزمندگان را داد، آن هم در منطقه ای صعب العبور.
فرماندهان و شهید بروجردی خیلی ناراحت و نگران بودند. هیچ راه حلی برای رهایی نیروهای محاصره شده پیدا نمی کردند. شهید بروجردی بلند شد وضو گرفت و به نماز ایستاد. نمازی پر از حضور خدا؛ پس از نماز بر اثر خستگی خوابش برد. بعد از چند دقیقه، ناگهان از خواب پرید؛ سراسیمه به سوی نقشه عملیاتی دوید، مدتی به نقشه زل زد، بعد با صدای بلند همه فرماندهان را به اتاق فرا خواند و طرحی را برای کمک به نیروهای در محاصره مطرح کرد؛ طرحی نو که همه را به تعجب وا داشت. همه موافق این طرح بودند. با اجرای طرح، محاصره شکسته شد و رزمندگان آزاد شدند.
با خوشحالی به سمت شهید بروجردی رفتم و در مورد طرح، سؤال کردم؛ اشک در چشمانش حلقه زد و گفت: هر وقت با مشکلی مواجه می شوم به نماز می ایستم و توسل به ائمه اطهار پیدا می کنم. این کار راه هایی را جلوی رویم باز می کند.


برگرفته از:
 زیر این حرف ها خط بکشید؛ ص ۷۰



جهت تعجیل در فرج: 

 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و العن اعدائهم


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مرداد ۹۵ ، ۰۰:۴۲
سید ..
چهارشنبه, ۹ تیر ۱۳۹۵، ۰۵:۰۲ ق.ظ

ای دزد!


یک روز که خواهرِ ابراهیم به منزلشان آمده بود، از داخل کوچه سر و صدایی شنیده شد. ابراهیم از پنجره نگاه کرد، دید شخصی موتور شوهرخواهرش را برداشته و در حال فرار است. سریع آمد بیرون و دنبال دزد دوید. یکی از بچه محل‌ها لگدی به موتور زد و دزد با موتور به زمین خورد. تکه آهنی که روی زمین بود دست دزد را برید و خون جاری شد. ابراهیم تا رسید، موتور را بلند کرد و گفت: سوار شو! دزد را به درمانگاه برد و دستش را پانسمان کرد.
حالا او هر جا می‌رفت، دزد هم که به او علاقمند شده بود، همراهی‌اش می‌کرد. شب هم با هم به مسجد می‌رفتند. دزد می‌ایستاد کنار ابراهیم و نماز می‌خواند. (کتاب سلام بر ابراهیم، خاطرات شهید ابراهیم هادی)



برگرفته از:
قنوت "پایگاه تخصصی نماز" +



جهت تعجیل در فرج: 

 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و العن اعدائهم


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۵ ، ۰۵:۰۲
سید ..
دوشنبه, ۷ تیر ۱۳۹۵، ۰۷:۲۶ ب.ظ

شهدا و نماز


وقتی گلوله‌ آر پی‌ جی بالای سرش منفجر شد، چند بار صدایش کردم؛ جوابی نداد. چون لباس غواصی پوشیده بود، آثار خون و جراحت پیدا نبود. نزدیک‌تر رفتم، دیدم خون از دهانش جاری است. دستم را زیر بغلش بردم تا بلندش کنم؛ دستش جدا شد.
داشتم او را به اورژانس می‌بردم. موقع نماز صبح بود. متوجه شدم اسماعیل اشاره می‌کند. خیلی آرام گفت: «نماز خوانده‌اید؟ نمازمان قضا نشود؟»
از اینکه با آن وضعیت وخیم، نماز را به ما یادآوری می‌کرد، از خودمان خجالت کشیدیم. همه نمازهایمان را خواندیم، خودش هم همین‌طور. لحظاتی بعد از نماز بود که اسماعیل محمدی به دوستان شهیدش پیوست.

(خاطره میثم میرعظیم، سجده وصل، ص67.)



برگرفته از:
قنوت "پایگاه تخصصی نماز" +



جهت تعجیل در فرج: 

 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و العن اعدائهم


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۵ ، ۱۹:۲۶
سید ..
پنجشنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۵، ۱۱:۴۲ ب.ظ

نماز عاشقانه یک بسیجى


یکى از نیروهاى عمل کننده در عملیات والفجر مقدماتى نقل مى کند:
وقتى از عملیات بر مى گشتم، از پشت خاکریز ناله اى به گوشم خورد. کنجکاو شدم، جلوتر رفتم، دیدم یکى از بچه ها کنار خاکریز ایستاده و تن و بدنش پر از خون است. نزد او رفتم و پرسیدم: چیزى لازم دارى؟ چه کمکى از من بر مى آید؟ گفت: چیزى نمى خواهم، اگر دارى مقدارى آب بده تا نمازم را با وضو بخوانم، چند روز است که بدون وضو و با تیمم نماز مى خوانم.
از آن همه عزت نفس و بزرگوارى و ایمان آن جوان رزمنده شرمنده شدم. مى دیدم که چند روز است که آب ندارد و از حالتش معلوم بود که سخت تشنه است، ولى تشنگى را به روى خودش نمى آورد، دنبال آب بود که بتواند وضو بگیرد و نمازش را با وضو بخواند.


برگرفته از:

بهترین پناهگاه (حکایات و داستانهاى نماز)_ رحیم کارگر محمدیارى +

 

 

جهت تعجیل در فرج: 

 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۹۵ ، ۲۳:۴۲
سید ..
پنجشنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۵، ۰۱:۳۵ ق.ظ

نماز در سخت ترین شرایط اسارت


و نور مهتاب از پنجره بالاى سلول در چشمهایم افتاد. صورتم خیس بود. هواى رطوبت گرفته چهار دیوارى سلول به ریه هایم سنگین مى آمد. نمى دانستم چه وقتى از شب است. بعضى وقتها همه چیز را از یاد مى بردم. اگر ضربه هاى شلاق عراقیها در تنم نمى دوید، حتى خودم را هم فراموش مى کردم. هر چه فکر کردم، یادم نیامد که آن دو مرد عراقى چه وقت سراغم آمدند. چهره هاى عصبى و ناراحتشان جلو چشمهایم رژه مى رفت. درد دنده هایم نمى گذاشت راحت نفس بکشم. از پنجره کوچک زیر سقف، آسمان را نگاه کردم، حتى یک ستاره در آسمان نبود. خواستم بخوابم که یادم افتاد نماز مغرب و عشاء را نخوانده ام. همانطور که دراز به دراز افتاده بودم با هزار سختى تیمم کردم و نشسته نمازم را خواندم. مى دانستم که اگر عراقی ها ببینند، باز هم با شلاق مى افتند به جانم. نماز که خواندم، دلم آرام گرفت و انگار هیچ دردى را در تنم حس نمى کردم.  (هشتمین رنگ رنگین کمان / ص 10.)

برگرفته از: بهترین پناهگاه حکایات و داستانهاى نماز /رحیم کارگر محمدیارى



هت تعجیل در فرج:

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۹۵ ، ۰۱:۳۵
سید ..