نماز عاشقانه یک بسیجى
یکى از نیروهاى عمل کننده در عملیات والفجر مقدماتى نقل مى کند:
وقتى از عملیات بر مى گشتم، از پشت خاکریز ناله اى به گوشم خورد. کنجکاو شدم، جلوتر رفتم، دیدم یکى از بچه ها کنار خاکریز ایستاده و تن و بدنش پر از خون است. نزد او رفتم و پرسیدم: چیزى لازم دارى؟ چه کمکى از من بر مى آید؟ گفت: چیزى نمى خواهم، اگر دارى مقدارى آب بده تا نمازم را با وضو بخوانم، چند روز است که بدون وضو و با تیمم نماز مى خوانم.
از آن همه عزت نفس و بزرگوارى و ایمان آن جوان رزمنده شرمنده شدم. مى دیدم که چند روز است که آب ندارد و از حالتش معلوم بود که سخت تشنه است، ولى تشنگى را به روى خودش نمى آورد، دنبال آب بود که بتواند وضو بگیرد و نمازش را با وضو بخواند.
برگرفته از:
بهترین پناهگاه (حکایات و داستانهاى نماز)_ رحیم کارگر محمدیارى +
جهت تعجیل در فرج:
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم